همه میخواهند کیفیت زندگیشان را بهبود بدهند، رضایت بیشتری از زندگیشان میخواهند؛ اما تقریباً همه ما گاهی اوقات اسیر باورهای محدودکننده و الگوهای احساسی خود میشویم. از حس ناامیدی، نگرانی، غم یا پریشانی برای خود عادت میسازیم. همین عادتهای ناتوانکننده هستند که مانع از انجام کارهایی میشوند که واقعاً قابلیت انجام آنها را، داریم.
«تنها چیزی که در زندگی میتوانید کنترل کنید نحوه واکنشتان به زندگی است»
وقایعی که در زندگیمان اتفاق میافتند را نمیتوانیم کنترل کنیم اما میتوانیم چگونگی برخورد با این وقایع را بهخوبی کنترل کنیم. مردم همواره با شرایط پراسترس مواجه هستند، اما میتوانیم طرز تفکر خود را در مورد این شرایط با تقویت هوش هیجانی تغییر دهیم.
حوادث خارجی طی ۹ ماه اخیر یا بیشتر، باعث غافلگیری دنیا شده است. مردم در حال از دست دادن شغل، سلامتی و حتی عزیزان خود هستند. اتفاقاتی رخ میدهند که خارج از کنترل ما هستند و ما را به زمین میزنند؛ اما احساس استرس، خشم و غم از اتفاقات و حقایق رخداده منشأ نمیگیرند بلکه ناشی از معنایی هستند که ما برای این وقایع و حقایق در نظر میگیریم.
البته اتفاقات ناگوار، واقعی هستند اما پرسش این است: چگونه به این اتفاقات اجازه میدهید تا زندگی شمارا شکل بدهند؟ آیا اجازه میدهید تا نابودتان کنند یا از آنها برای توانمندسازی و روشن کردن مسیر زندگیتان استفاده میکنید؟
«استرس، خشم، غم.
این احساسات ناشی از حقایق زندگی نیستند.
بلکه از مفهومی که به آن حقایق میدهیم ناشی میشوند.»
این احساسات تماماً به خاطر مفهومی هستند که به وقایع و تجربیات زندگی خود میدهید؛ زیرا هنگامیکه یک مفهوم جدید در نظر میگیرید، این مفهوم میتواند منجر به خلق دیدگاهی جدید و درنهایت زندگی جدیدی شود. در این مقاله با تمرکز بر مهارتهای توسعه فردی، یک فرآیند سلف کوچینگ را برای مدیریت احساسات خود، خواهید آموخت.
به داستانی که میگویید گوش دهید
ناخودآگاه برای وقایع و تجربیات زندگی خود معناسازی میکنیم؛ این کار را همیشه انجام میدهیم اما ممکن است از آن آگاه نباشیم.
بهعنوانمثال، رکود اقتصادی را در نظر بگیرید. یک نفر میتواند از رکود اقتصادی چنین برداشت کند: «ورشکسته میشوم.» نفر دیگر ممکن است بگوید: «این یعنی من باید سختتر تلاش کنم و ابتکار بیشتری برای پسانداز به خرج بدهم.»
به نظر شما، نتیجه این الگوی فکری برای هر یک از این دو نفر چه خواهد بود؟
بسیار متفاوت، درست است؟ آیا واضح است که چرا هر یک از آنها رویکرد متفاوتی به زندگی دارند و چرا هر یک احساسات بسیار متفاوتی را تجربه میکنند؟ تمام اینها ناشی از مفهومی است که هر شخص به آن اتفاق اختصاص میدهد.
حالا بیایید به سراغ موضوعی شخصیتر برویم. خانمی را در نظر بگیرید که در کودکی به فرزندخواندگی پذیرفتهشده است. یک مسیر انتخابی وی میتواند بیارزش کردن خودش باشد و باور اینکه چون او را به فرزندی قبول کردهاند یعنی لیاقت دوست داشته شدن را ندارد. البته او میتواند رویکرد کاملاً متفاوتی اتخاذ کند و این واقعیت را در نظر بگیرد که یک نفر او را انتخاب کرده است تا به وی عشق بورزد. تصمیم او جهت انتخاب هرکدام از داستانها از چه جهت اهمیت دارد؟ این انتخاب چه تأثیری بر تصمیمات وی در زندگی روزمرهاش خواهد داشت؟ چه تأثیری بر تصمیمات بزرگتر زندگی او خواهد داشت؟
داستان اول، حس فقدان ایجاد میکند درحالیکه داستان دوم منجر به تحسین زندگی و ارزش او خواهد شد. داستانی که او انتخاب میکند تمام زندگیاش را تحت تأثیر قرار میدهد زیرا تصمیماتی که ما را کنترل میکنند تصمیمات مربوط به مفهوم هستند و مفهوم مساوی است با احساسات.
خود را برای قدردانی کوچ کنید
اگر انتخاب داستان ناتوانسازی برایتان آشناست، تنها نیستید. همه ما برای خودمان داستانهایی تعریف میکنیم که منجر به غمگین شدنمان میشوند درحالیکه میتوانیم در آن زمان احساس شادی داشته باشیم. ما خودمان باعث میشویم که دائماً احساس غم، نگرانی، اضطراب، شرم، گناه، ترس و خشم کنیم. چرا؟ چون اینگونه بار آمدهایم.
ذهن بشر همواره به دنبال چیزی است که میتواند از دست بدهد، کمتر از آن داشته باشد یا هرگز نداشته باشد. شاید متناقض به نظر بیاید اما موضوع بقا و محافظت در میان است. شما بر اساس قواعد زیستی و طبیعی بهگونهای آفریده شدهاید که همواره خود را برای بدترین اتفاقها آماده میکنید. به همین دلیل، کنترل آگاهانه بر داستانهایی که به خودتان میگویید و احساساتی که درنتیجه آن تجربه میکنید به خودتان بستگی دارد.
راز این تغییر بزرگ، کوچ کردن خودتان (سلف کوچینگ) و جایگزین کردن سپاسگزاری بهجای انتظارات است. اگر این کار را انجام دهید، کل زندگی شما در آن لحظه تغییر میکند؛ و اگر همیشه این کار را انجام دهید، زندگیتان برای همیشه تغییر میکند.
به داستان همان خانمی برگردید که در کودکی به فرزندخواندگی پذیرفتهشده بود. وی انتظار داشت که مادر و پدر واقعیاش باید او را نزد خودشان نگاه میداشتند. این انتظار میتوانست تمام زندگیاش را تباه کند؛ اما اگر او انتظارات خود را به قدردانی تبدیل میکرد با این دیدگاه که یک نفر بدون وظیفه و الزام طبیعی او را آگاهانه برگزیده است و دوست دارد، آنگاه کل زندگیاش تغییر میکرد. این همان قدرت تبدیل انتظارات به قدردانی است.
به دست آوردن دوباره کنترل
انتخاب با شماست. روی چه چیزی میخواهید تمرکز کنید؟ به کدام داستان اجازه میدهید که زندگیتان را هدایت کند؟ باید مفهوم مدنظرتان را انتخاب کنید. این قدرتی است که درست در همین لحظه دارید و میتواند همهچیز را تغییر بدهد. پشت فرمان زندگی خود بنشینید و کنترل آن را دوباره در دست بگیرید. شما یک انسان زیبا و قدرتمند هستید با پتانسیل نامحدود و لایق یک زندگی شاد، تکمیل و موفق.
تنها مانع دستیابی به خواستههایتان خودتان هستید. تنها مانع دست یافتن به شادیای که لیاقتش را دارید، داستان ناتوانکنندهای است که دائماً برای خودتان تعریف میکنید؛ اما اگر همینالان تصمیم بگیرید برای خودتان یک داستان جدید تعریف کنید، چه میشود؟ اگر همهچیز بر وفق مراد شما طراحیشده بود تا اینکه زندگی بهتری داشته باشید، بیشتر ببخشید و بیشتر لذت ببرید، چه میشد؟
زمان آن است که دیدگاهتان را تغییر دهید و از خود بپرسید: «اگر تمام اتفاقات زندگی ازجمله دردناکترین و آزاردهندهترین وقایع، «برای من» اتفاق میافتاد نه «علیه من» شرایط چطور بود؟»
اگر خواهان آزادی واقعی در زندگی خود هستید باید تصمیم بگیرید که دیگر به رویدادهای خارجی اجازه ندهید که شادی شمارا شکل دهند و این کار تنها زمانی محقق میشود که استاد معنی کردن و یافتن مفهوم توانمندسازی در هر چیزی شوید که سر راه شما قرار میگیرد.
«آزادی واقعی زمانی محقق میشود که تصمیم بگیرید دیگر به رویدادهای خارجی اجازه ندهید تا تجربه احساسی شمارا شکل دهند.»
قصد دارم شمارا با ۱۰ احساس ناتوانکننده و پیامهای پشت هر یک از آنها آشنا کنم تا برای اعمال تغییر در چیزی، از تغییر دیدگاه یا تغییر عمل خود استفاده کنید. با گوش دادن به وبیناری در حوزه سلف کوچینگ که اوایل امسال با عنوان «5 گام برای عبور از بحران» برگزار شد، میتوانید به این اطلاعات دست پیدا کنید.
برای پیگیری موضوع، کارگاهی در حوزه توسعه فردی با موضوع “تو فرمانروایی” (شش گام تسلط بر احساست منفی) وجود دارد که فرایند سلف کوچینگ را برای کوچ کردن خودتان در هرزمانی که دچار حس ناتوانکنندگی شدید، تشریح میکند. این روشی ساده برای مقابله راحت و سریع با آن احساسات «منفی» است.
شما در حال حاضر با چه احساسات منفی ای روبرو هستید؟ معمولا از چه روشهایی برای مدیریت این احساسات استفاده می کنید؟ آیا رویکرد و دیدگاه خودتان را نسبت به مساله تغییر می دهید؟
نویسنده: تیمور میری (کوچ تأیید صلاحیت شده دارای مدرک MCC) بنیانگذار آکادمی کوچینگ FCA انگلستان و آکادمی رهبری MTMi
بازنگری ترجمه: الهام مظاهری