آشنایی
بهعنوان کسی که در خصوص تغییرات رفتار فردی و تغییرات سیستمهای سازمانی زیاد میداند، بعضی وقتها احساس دغلباز بودن میکنم. در طول سه سال گذشته من در خصوص مدیریت تغییر، تحقیقات زیادی انجام دادهام، مقالات زیادی منتشر کردهام و دورههای آموزشی زیادی طراحی نمودهام. من همچنین یک مادر، یک دانشآموز تماموقت، یک صاحب کسبوکار و همچنین یک کوچ معتبر ICF هستم و هنوز علیرغم تغییرات شخصی قابلملاحظهای که داشتهام، نگرش من نسبت به تغییر، تفاوت چندانی نکرده است؛ مانند بیشتر آدمها هنوز در برابر آن مقاومت دارم.
نتایج تحقیقات دو موسسه معتبر
اخیراً موسسه سرمایه انسانی Human Capital Institute) HCI) و فدراسیون بینالمللی کوچینگ (ICF) مطالعهای در خصوص مدیریت تغییر و کوچینگ انجام داده است. در تحقیقات ما، پاسخدهندگان، فعالیتهای مرتبط به کوچینگ (بهعنوانمثال کوچینگ یکبهیک، تیمی و گروههای کاری) را بهعنوان کمککنندهترین روش جهت دستیابی به اهداف مدیریت تغییر شناسایی کردند. فعالیتهای مرتبط به کوچینگ کمککنندهتر از آموزشهای حضوری و الکترونیکی دیده شدند.
چرا؟ چه چیزی باعث میشود که این مشارکت مؤثر باشد؟
بر روی کاغذ، فرآیند مدیریت تغییر، سرراست به نظر میرسد درحالیکه در عمل چنین نیست. برخی اوقات مدیران تغییر یا رهبران مرتکب این خطا میشوند که تغییر را بیشازحد ساده میانگارند. آنها در خصوص اینکه تغییر چگونه در سطح فردی درک و تجربه میشود پیشبینی یا برنامهریزی انجام نمیدهند. انگیزهای که هر فرد برای تغییر دارد، بر اساس نیاز او به تغییر، میزان خودکارآمدی و میزان اهمیتی که تغییر برای او دارد کم یا زیاد میشود. اینجا جایی است که کوچینگ میتواند کمک کند. کوچینگ یک ابزار قوی برای شناسایی و به چالش کشیدن مقاومت افراد نسبت به تغییر است که لازم است بخشی از هر پروژه تغییر اساسی در سازمان باشد.
این مقاومت از کجا میآید؟
کوچهای حرفهای مجهز به جعبهابزاری هستند که این چالشهای رایج را هدف قرار میدهد.
۱. ما میترسیم که نتوانیم با واقعیت جدید روبرو شویم
ما میترسیم که شکست، تواناییهای ما را زیر سؤال ببرد. این ترسی فلجکننده است و مقاومت در برابر تغییر ممکن است در قالب به تعویق انداختن، تخریب شخصی و یا نادیده گرفتن اهداف سازمان نمایان شود.
برای عبور از این چالش، کوچهای حرفهای میتوانند خودکار آمدی مراجعین را در جلسات فردی، تیمی، یا گروهی هدف قرار دهند. سازمانها میتوانند آموزش دهند و حمایت کنند و رهبران میتوانند دیدگاه و نگرش رشد را تشویق نمایند.
۲. ما اطلاعات کافی در خصوص تغییر نداریم
در مقایسه با افرادی که بهصورت مستقیم تحت تأثیر تغییر قرار میگیرند، طراحان، مدیران و سرمایهگذاران تغییر زمان بیشتری را برای درک کردن و آماده شدن برای تغییر در اختیاردارند. برنامهریزی برای یک تغییر تکنولوژیکی در سطح سازمان ممکن است ماهها یا سالها به طول انجامیده باشد، ولی اغلب اوقات تغییرات در این سطح، طوری به کاربران اطلاعرسانی میشود که گویی ایجادشده است و کارهای روزانه آنها تمامشده تلقی میگردد.
جهت عبور از این چالش، کوچهای حرفهای میتوانند فرضیات غیرواقعی مراجعین را زیر سؤال ببرند و آنها را تشویق کنند که اطلاعات بیشتری کسب نمایند. کسانی که مسئولیت تغییر را بر عهدهدارند باید برنامههای ارتباطی چند شبکهای ایجاد نمایند که انتظارات جدید را شناسایی نماید. این برنامهها باید زمان کافی برای درک تغییر و جلسات پرسش و پاسخ اختصاص دهند.
۳. ما بدترین نتایج ممکن را تصور میکنیم
زمانی که حامله بودم، در مورد اینکه چگونه فرزندمان زندگی مشترک من و همسرم را تحت تأثیر قرار خواهد داد میترسیدم. الآن میدانم که اگر آن موقع به خودم اجازه داده بودم آینده متفاوتی را تصور کنم، چیزی شبیه زندگی امروزم که زیباست و بهعنوان یک خانواده سه نفرِ مفرح است- آنقدر نسبت به مادر شدن مردد و مظطرب نمیشدم.
کوچهای حرفهای به مراجعین فضا میدهند که فرصتهای ممکن در آینده را کشف کنند، از ترسها و موانع عبور کنند و مسیر مشخصی برای رسیدن به اهدافشان تعریف کنند. کوچهای حرفهای در طی این مسیر با مراجعین همراه میشوند که آنها را حمایت کنند و به چالش بکشند تا بهتر بتوانند به سمت آینده دلخواهشان حرکت کنند.
۴. ما چیزها را همان شکل که هستند میخواهیم
بیشتر آدمها به چیزهایی که میشناسند وفادار میمانند درحالیکه همه میدانیم رشد هم غیرقابلاجتناب است. پیامهایی که از مقاومت مراجع به تغییر بگوش میرسد نشان از رضایت از شرایط حال، تعهد به موقعیت فعلی و تأکید بر نقاط ضعف یک تغییر دارد.
ایجاد انگیزه درونی توسط کوچهای حرفهای
مصاحبه انگیزشی یک تکنیک مورداستفاده در کوچینگ است که در مراجع یک انگیزه درونی ایجاد میکند و تعهد وی را به اقدام تقویت مینماید. کوچها سؤالات قدرتمند برای ایجاد آگاهی در مورد ریشههای مقاومت و شناسایی نشانههای آن میپرسند و به مراجعین کمک میکنند شرایط را بهگونهای بازسازی کنند که مثبتتر بوده و تمرکز بیشتری روی اهدافشان باشد.
برای مطالعه، من با هر دو گروه ICF و HCI که از حرفهایهای مدیریت تغییر و کوچهای حرفهای هستند، مصاحبه کردم. در اکثریت این مصاحبهها، اینیک ایده جدید بود که مدیریت تغییر را با کوچینگ جفت کنیم. اینیک اتحاد قدرتمند است که مهارتهای کوچینگ را در فرآیند و پروژههای تغییر به یک روش معقول استفاده نماییم. شما چگونه یک فرهنگ کوچینگ برای مدیریت تغییر ایجاد میکنید؟ آموختههای شما چه بوده است؟ داستانتان را با ما به اشتراک بگذارید و در طول وب کستی که بهزودی برگزار میشود بیشتر در این خصوص بیاموزید.
۱- https://coachfederation.org/blog/the-ultimate-power-couple
۲- Jenna Filipkowski, Ph.D. ACC | October ۲۴, ۲۰۱۸|
کوچهای حرفهای و حرفهایهای مدیریت تغییر ۱ از زبان جنا فیلیپکوفسکی
برگردان: عطیه قوچانی