نویسنده: چارلز فورمن- 1 دسامبر 2018 2
مترجم: حمید طاهری – دانشجوی دورهی بیزینس کوچینگ آکادمی کوچینگ فارسیزبانان
کوچ، منتور و مشاور: چگونه از این سه نقش در جهت خدمت به مراجعین استفاده کنید؟ من بهعنوان یکی از اعضای شرکت ویستاژ در جلسات مشاوره گروهی و جلسات تکبهتک با بسیاری از مدیران اجرایی کار کرده ام. باآنکه این افراد صاحبان کسبوکار و رهبران شرکتها هستند میتوان در درجه اول آنان را انسان نامید. مسائل متفاوتی که با آن روبهرو هستند آنها را بهصورت شخصی و حرفهای تحت تأثیر قرار میدهد. به عبارتی میتوان گفت هر دو جنبه زندگی آنها ذاتاً به هم گرهخورده است. درک این مسئله این آگاهی را ایجاد میکند که من چگونه با اعضا و مارجعین کار میکنم.
در دو گروهی که من در شرکت ویستاژ در نقش تسهیل گر عمل میکنم مجموعاً با ۳۰ رهبر بلندپرواز در حال کار کردن هستم. وقتی به موانعی که آنها درراه دستیابی به موفقیتهای بزرگشان فکر میکنم، به سه مانع برمیخورم: کمبود تجربه، کمبود دانش و کمبود شناخت از خود. دریافتهام برای آنکه بتوانم بهخوبی از این مدیران اجرایی حمایت کنم سه کلاه (نقش) متفاوت را بر سر داشتهام:
اول، نقش مشاور. بهعنوان مشاور به آنها میگویم که برای حل کردن مشکلاتشان به چه چیزی نیاز دارند. این نقش راهحلی فوری را برای چالشهای حال حاضر که با آن مواجه هستند در اختیار قرار میدهد، اما اغلب ارزش طولانیمدت ندارد. آنها یاد نمیگیرند که چگونه به این نتیجهگیریها برسند. مشاوره قطعاً هدف خود را دارد، اما برای خدمت به اعضا و مراجعین در بالاترین سطح، من از آن بهندرت استفاده میکنم.
دوم، نقش منتور. بهعنوان منتور، من تدریس میکنم و تجربهام را به اشتراک میگذارم، بنابراین اعضا درک عمیقتری از مسائل و چالشهایی که با آن مواجه هستند پیدا خواهند کرد. این رویکرد به اعضا کمک میکند تفکر خود را تقویت کنند و در طول زمان، غرایز خود را پرورش دهند. مشاوره و منتورینگ اصلیترین راهحلهایی هستند که میتوان در اوقاتی که شکاف دانش وجود دارد از آن بهره گرفت.
سوم، نقش کوچ است. بهعنوان کوچ من یا اعضا درراه دستیابی به آگاهی در خصوص مشکلاتی که با آنها رودررو هستند، شفاف شدن اهدافی که به دنبال دستیابی به آن هستند (چشمانداز آتی)، شناسایی موانع پیش رو و ساخت استراتژیهای مناسب در جهت مقابله با موانع و غلبه بر آن شریک میشوم. این همان چیزی است که ما در ICF یاد میگیریم.
در نقش کوچ بهجای گفتن، سؤالاتی را مطرح میکنم که دیگران را قادر میسازد تا مسیر خود را توسعه دهند. بر اساس تجربه من، اعضایی که خود چشمانداز و استراتژیهایشان را میسازند، در حفظ و پیادهسازی آن موفقتر عمل میکنند و بهاحتمال بیشتر، به نتایجی که مورد انتظارشان است دست مییابند. بزرگترین چالش در این مسیر ماندن در مسیر کوچینگ واقعی است.
هرچند شما (در نقش کوچ) تجربه سالها موفقیت در کسبوکار را داشته باشید که به شما کمک کرده باشد که آنجایی بایستید که مراجعینتان ایستادهاند (خود را جای آنها قرار دهید) و بدانید که چهکارهایی و چگونه بایستی انجام شود بااینحال میبایست هیجانات خود را کنترل کنید و پاسخ را در اختیار مراجع (کوچی) قرار ندهید. در مسیری که من تبدیل به یک کوچ تائید صلاحیت شده ICF شدم ابزارهایی در اختیار من قرار گرفت که بتوانم زمانی که مراجعین بهترین خدمات را از طریق کوچینگ دریافت میکنند من همچنان بهصورت مؤثری در فرآیند کوچینگ باقی بمانم.
همچنین متوجه شدم که این فقط مسئله من نیست بلکه بیشتر به مراجع برمیگردد. اینکه بتوانند بهترین تصمیمات را در خصوص خودشان بگیرند (برعکس اینکه من به آنها بگویم چهکاری باید انجام دهند). در اغلب اوقات این بدان معنا خواهد بود که سؤالاتی بپرسیم که بازتاب خود مراجع است، این تفاوت دیگر کوچینگ و سایر روشها است.
زمانی که مدیر اجرایی درک صحیح و واقعبینانهای از خود، چگونگی و سبک رهبری، نقاط قوت و چالشها و کشمکشهای شخصی ممکن بر سر راهش دارد فرصت واقعی برای ایجاد تغییرات مؤثر و طولانیمدت خواهد داشت. در چنین شرایطی مدیران آگاهی زیادی نسبت به اینکه چگونه سبک رهبری و تصمیماتشان بر روی کسانی که اطرافشان هستند و همینطور بر اصل کسبوکارشان دارد. برای بسیاری از افراد این نوع خودآزمایی منجر به باز شدن چشمانشان و همینطور تعویض زمینبازی میشود. کوچینگ اثربخش ارتباط مستقیمی با هوش هیجانی دارد و فرصتهای گستردهای را برای افزایش خودآگاهی ایجاد میکند. وقتی مشخصاً در مورد مراجعین (کوچیها) صحبت میکنیم این فرآیند مراجع را به سمت مدیریت خود و درنهایت تحول هدایت میکند.
بهطور خلاصه، وقتی با دیگران کار میکنیم استفاده از رویکردهای متفاوت از جمله مشاوره، منتورینگ و کوچینگ مفید خواهد بود. هر یک جایگاه خود را دارد. ایجاد تمایز مشخص –و دانستن زمان استفاده از هر یک- به ما کمک میکند تا به مراجعین و اعضا کمک اثربخشتری داشته باشیم. شاید برای شما هم استفاده شود.
3 پاسخ
سلا م و درود
خلاصه و عینی، عالی بود .
درفرایند کوچینگ، این امکان هست که براساس تخصص و تجربه کوچ و نیاز مراجع، ترکیبی از خدمت، به مراجع ارائه بشه. هرجا که کمبود دانش و احتمالا تجربه از سمت مراجع وجود داشته باشه و نیاز به نتیجه گیری های اجرایی سریعترباشه، کوچ میتونه از مشاوره و منتورینگ بهره ببره. و هرجایی که مراجع نیاز به آگاهی وشناخت داشته باشه، کوچینگ انجام میشه. ماجرای اصلی اینه که نیاز مراجع هست که در اون لحظه میتونه ابزارهای کوچ را مشخص کنه.
بلندینگ (blending) بطور عادی در کسب و کار کوچ ها اتفاق افتاده و آخرین آماری که فدراسیون بین المللی کوچینگ ICF داریم نشان میده که 94% از کوچ ها در سراسر دنیا بیش از یک خدمات ارائه میدهند (بطور متوسط نزدیک به 3 خدمات مختلف غیر از کوچینگ). مهارت های کوچینگ در تمام این خدمات استفاده می شوند! تمیور میری