تغییر در کار و زندگی ما اغلب غیرمنتظره و گاهی برنامهریزی شده است. در هر صورت موفقیت، بستگی به توانایی ایجاد تغییر رفتاری دارد که منافع مثبت حاصل از تغییر را به حداکثر برساند. گفتن از انجامدادن راحتتر است! ممکن است در مورد اهمیت “چرایی” و ارتباط آن با مزایای تغییر شنیده باشید. اگر مردم، هدف و مزایای یک تغییر خاص را درک کنند، پس منطقاً میتوانیم فرض کنیم که آنها با آن همسو هستند، درست است؟
بااینحال، به اطراف خود نگاه کنید. حتی با آگاهی از مزایای زندگی سالم، در واقعیت چند نفر یک سبک زندگی سالم را دنبال میکنند؟ چه تعداد از شما توجه کردهاید که افرادی آگاهانه انتخابهایی انجام میدهند که برای آنها مناسب نیست یا هنگام انتخاب مزایای احتمالی را نادیده میگیرند؟
با 15 سال سابقه تحقیق و تمرین به عنوان یک متخصص تغییر، آموختهام که “چه چیزی” (دانستن اینکه چه چیزی را به چه چیزی تغییر دهید)، “چگونگی” (دانستن اینکه چگونه باید به آنجا برسید) و “چرایی” همه به یک اندازه مهم هستند. اما آنها کافی نیستند. امکان ایجاد تغییرات رفتاری پایدار آسان نیست و صرفاً دانستن مزایا یا دانستن چرایی، محرکی برای تغییر رفتار نیستند.
چرا ما علیرغم نیاز واقعی و تمایل به تغییر، اغلب قادر به ایجاد رفتارها و عادات جدید نیستیم؟
ریشه رفتار و عادتهای خودجوشرا میتوان در چارچوبهای ذهنی و شبکههای عصبی ما یافت. یک شبکه عصبی را به عنوان یک مسیر پراستفاده و آشنا در پیچ و خم پیچیده ذهن ما در نظر بگیرید. بسته به عامل محرک یا نقطه شروع، الگوی پاسخ ما معمولاً پراستفادهترین مسیر را دنبال میکند. با انجام این کار، ما آن مسیر یا شبکه عصبی را بیشتر تقویت و ایجاد تغییر در آن را دشوارتر میکنیم.
بهعبارتدیگر، الگوی پاسخ ما توسط مسیرهای عصبی تعیین میشود که تحریکشده و به طور مکرر تقویت میشوند. تغییر یا جایگزینی این مسیرهای عصبی برای ایجاد تغییر رفتار پایدار، ضروری است.
دانش به تنهایی باعث ایجاد تغییر نمیشود. دانش منجر به بینش میشود که به نوبه خود محرک اقدام است و شرایطی را مهیا میکند که جهت ایجاد مسیرهای جدید ذهنی لازم است.
به صورت کاملا تصادفی من با قدرت کوچینگ به عنوان ابزاری برای موفقیت در تغییر روبرو شدم. زمانیکه به عنوان کارشناس مدیریت تغییر در یکی از 50 سازمان برتر در لیست فورچون کار میکردم، در اولین برنامه آموزشی کوچینگ خود در سال 2006 شرکت کردم. در آن آموزش، من کشف کردم چگونه کوچینگ موثر، ابزارهای ایدهآلی را ارایه میدهد که با استفاده از آنها شناسایی و تغییر باورها و چارچوبهای ذهنی امکانپذیر است.
کوچینگ یک فرایند معنابخشی است که بنا به گفته کاوشی بوتجو به معنای ساختاردهی به ناشناختهها است (Waterman,1990,p.41)، که با قراردادن محرکها در نوعی چارچوب، ما را قادر به فهم، درک، تشریح، نسبتدادن، قیاسکردن و پیشبینی شرایط مینماید. (Starbuck & Milliken,1988 p51)
استفاده از مفاهیم و صلاحیتهای کوچینگ، تأثیر قابل توجهی در میزان موفقیت و پایداری پروژه های تحول و مدیریت تغییر من داشته است.
صلاحیتهای اصلی ICF باعث کنجکاوی، کاوش، ارتباط به عنوان یک مشاهدهگر، پرسیدن سوالات تفکربرانگیز، تمرکز بر آینده و موارد دیگر میشود. این شکل از کوچینگ اکتشاف مولد را امکانپذیر میکند که برای موفقیت در تغییر بسیار مهم است.
کوچینگی که به خوبی انجام شده باشد یکی از معدود مداخلههایی است که میتواند عمیقاً بر تمام قسمتهای فرآیند تغییر رفتار از ایجاد بینش گرفته تا تاثیر بر طرزفکر و باورها، تغییر شکل مقاومت در برابر تحریک اقدامات، تقویت و تثبیت رفتارهای جدید تأثیر بگذارد.
شکل 1 رویکرد کوچینگ برای فعالکردن تغییر رفتار پایدار
افزایش آگاهی- پذیرفتن قدرت پرسوجوی مبتنی برآینده و تفکربرانگیز، یک ابزار قدرتمند برای کوچها و رهبران است. وقتی که ما راهحل عجولانه و از روی بیحوصلگی را با کاوش و در نظرگرفتن دیدگاههای جدید جایگزین میکنیم، درحقیقت ایدهپردازی و تفکر را فراتر از فرایندهای ذهنی موجود گسترش میدهیم.
ایجاد بینش- رفتار عمیقا درونی است و ما دلایل و باورهایی داریم که الگوهای تکرارشونده ما را در جای خود نگه میدارند. پرورش لحظههای بینش از طریق کوچینگ در مقایسه با زمانی که این بینش به صورت پاسخ و یا نتیجهگیری از سوی فردی دیگر به شخص ارایه میشود، بیشتر شخص را به سمت تغییر رفتار هدایت میکند.
اثرگذاری بر طرزفکر و باور- طرزفکر و باورها از طریق تجربه شخصی تغییر میکنند. یک کوچ یا رهبر میتواند با تشویق به خودمشاهدهگری، تامل متمرکز و معنابخشی از طریق کوچینگ، فرایند را به طرز قابل توجهی، فعال و امکانپذیر نماید.
تغییر شکل مقاومت- ایجاد یک فضای امن برای رویارویی با اختلالات و ترسهای مرتبط با تغییر، به ما این امکان را میدهدکه عوامل مقاومت بسیار طبیعی و غالباً ناخودآگاه خود را کشف کنیم. تغییر این موارد از طریق فرآیند کوچینگ برای پایدارکردن تغییرات، ضروری است.
تشویق برای اقدام – عامل متمایزکننده کوچینگ (نسبت به سایر تخصصها) تمرکز بر آینده و نتایج است. ایجاد انگیزه و تشویق برای اقدام، این اطمینان را ایجاد میکند که بینش صرفا به لحظات خردمندانه و آگاهی ختم نمیشود و منجر به حرکت نیز میگردد.
تغییر پایدار- صلاحیتهای اصلی ICF نشان میدهد که یک عنصر مهم درکوچینگ موثر، پرورش رشد و یادگیری است. همانطور که در تعریف یک کوچ متبحر گفته شده “با مشتری کار میکند تا آگاهی، بینش یا یادگیری جدیدی را به جهانبینی و رفتارهای او بیافزاید.” این یکپارچگی، زیربنایی را برای پایداری تغییر در تفکر و رفتار شکل میدهد.
شکل زیر برخی از مراحلی را نشان میدهد که ما کوچها ازطریق آن به مشتریان خود کمک میکنیم تا راه خود به سمت رفتارهای جدید، تفکر جدید و روشهای جدید زندگی و بودن را پیدا کنند. کوچینگ برای کمک به آنها در دستیابی به تغییرات دلخواه اساسی است.
شکل 2 – کوچینگ برای تغییر
منبع : وبسایت رسمی فدراسیون بین المللی کوچینگ
نویسنده : هاندا گوپتا کوچ MCC منتشرشده در ۴ نوامبر ۲۰۲۰
برگردان : مريم ميرصادقي
یک پاسخ
عالى بود و براى من شفافيت و آگاهى و همينطور يادآورى صلاحيت ها و ابزارهاى مورد استفاده در كوچينگ را به همراه داشت
براى من قرار گرفتن در مسير كوچينگ پر از شناخت عميق نسبت به خود و كشف خود بود و هر روز اين كشفيات به رشد و تغيير من و در كنارش مراجعانم كمك مى كند و در واقع مى توانم بگويم كوچينگ عين زندگى است . زندگى هدفمند همراه با تجربيات جديد و خلاقانه.
تبريك به مريم عزيز بخاطر ترجمه شيوا و رسا