لحظاتی در زندگی ما اتفاق میافتد که یا میشکنیم یا بلند میشویم. همه ما در زندگیمان این لحظات رو تجربه کردهایم. نیاز نیست که این لحظات خیلی وحشتناک و دردناک باشند (مثل از دست دادن عزیزانمان) ولی به هر دلیل شخصی آن لحظه ما را میلرزاند. هر کس را به شکل متفاوتی…
یکی از این لحظات برای من زمانی پیش آمد که در حین کار و وقتی فرزندم در آغوشم بود ایمیلی دریافت کردم. در ایمیل نوشته بود سفرتان را چگونه ارزیابی میکنید؟!
در آن لحظه همه بدنم به لرزش افتاد و حس کردم اشکهایم سرازیر شده. ته دلم میدانستم که این به خاطر اشتباه من باید باشد و بود… من بلیط سفر مسافرتمان را یک ماه زودتر خریداری کرده بودم …
بار دومی بود که در فاصله دو هفته چنین ایمیلی دریافت میکردیم. دفعه اول از طرف همسرم که بلیط هواپیما را در تاریخ اشتباه خریداری کرده بود و این بار از طرف خودم…
شما در چنین مواقعی چهکار میکنید؟
احتمالاً به دنبال مقصر میگردید.
خودتان و اشخاص دخیل در موضوع را سرزنش میکنید؟!
همه هستی را به خاطر موقعیتی که در آن قرارگرفتهاید سرزنش میکنید؟!
من هم بیشتر این احساسات و افکار را داشتم.
همسرم را سرزنش کردم که به من کمک نکرده. خودم را سرزنش کردم که دقت نکردم. چرا زمان برای فکر کردن ندارم… خستهام … در کل کاملاً خودم را قربانی زندگی و اتفاقات دیدم …
بعدازاینکه حس این را داشتم که همه انرژی در بدنم گرفتهشده به حرف همکارم فکر کردم …
“بدترین اتفاقی که میتونه بیوفته چیه؟!”
“الآن که این اتفاق افتاده تمرکزت رو، روی آنچه روش کنترل داری بذار …”
همه حسها و افکار قبلی حتی اگر همه درست، هیچ کمکی به من نمیکرد. این اتفاق افتاده و تمامشده. سرزنش و… تفاوتی ایجاد نمیکنه، بهجز پایین رفتن بیشتر انرژی و در این نقطه باقی ماندن.
چهکار میتوان کرد که در کنترل ماست؟
در کنار بردن تمرکز بر آنچه ما بر آن کنترل داریم من حرف دیگری هم به خودم زدم…
حقیقتاً از این اتفاقها چه آموختی؟!
درسهای زیادی در این اتفاق بود
نگاه کردن از دیدگاه مخاطب:
زمانی که همسرم اشتباه کرد من بهنوعی او را سرزنش کردم. هدفم کمک بود ولی واقعیت این بود که در آن لحظه حس همسرم رو درک نکرده بودم. چون الآن میفهمم چه حسی میتونست داشته باشه. البته بازهم تنها میتونم حدس بزنم. اینرو فهمیدم که نپرسیدم چه حسی داره و درنتیجه بهاحتمالزیاد نهتنها کمکی نکردم بلکه بار احساسی بیشتری روی دوشش گذاشتم.
اهرمهای حرکت ما:
من نتونسته بودم به این فکر کنم که شاید همسرم هم مثل من نیاز به این اشتباه داشته. الآن که بهش فکر میکنم میبینم این اتفاق اهرم حرکت همسرم شد چون بعدازاین اتفاق بعد از ۷ سال صحبت کردن در مورد اینکه میخواهد در شغل خود مستقل بشه. در یکلحظه گفت من دیگه نمیتونم اینطوری ادامه بدم. دیگه نمیتونم بزارم ترسهام مانع حرکتم بشه. فکر این کار همه تمرکز من رو از من گرفته و دائم در حال اشتباه هستم. شاید ما که از بیرون به این مکالمه و اتفاق نگاه میکنیم برامون خندهدار باشه که چطور خرید بلیط اشتباه باعث چنین تصمیم بزرگی شده ولی واقعیت آینه که این لحظات برای ما شخصاً معنی دارن برای اینکه اهرم شخصی ما هستن و برای هیچکس دیگری شاید کار نکنن.
این من رو به درس بعدی برد
پشت هر اتفاق دردناکی درس بزرگی است:
حتی بدترین اتفاقها میتونن زندگی ما رو به شکلی بهبود (تغییر) بدن که حتی نمیتونستیم فکر اون رو هم بکنیم.
بدترین اتفاق شاید مرگ عزیزان است هرکدام از ما آن را متأسفانه تجربه کردیم و وقتی نگاه میکنیم بعضی مواقع بزرگترین تصمیمها و حرکات ما در زندگیمان بعداز، ازدستدادن عزیزانمان اتفاق افتاده. برای من که اینگونه بوده …
قدر لحظات را بدانیم
اتفاق دیگری که برای من افتاد در کمال ناامیدی این بود که وقتی به قیمت نهایی این سفر فکر میکردم که بعدازاین اتفاقها سه برابر قیمت اولیهاش شده بود با خودم تصمیم گرفتم که از تکتک لحظات سه برابر لذت ببرم و ناگهان متوجه نکته دیگری شدم جمله معروف “از هرلحظه زندگیت لذت ببر و زندگی را زندگی کن”
با خودم گفتم آیا باید این اتفاق میافتاد که من این کار را انجام بدم؟! (اگر این سفر قیمت یکسوم داشت چه چیز مانع من بود که از هرلحظه آن نهایت لذت را ببرم؟)
گوش دادن به ندای درون
چندین روز بود که حس میکردم نیاز به یک توقف کوتاه و استراحت دارم ولی هرروز به خودم میگفتم در سفر استراحت میکنی. این نیز اهرمی دیگر بود. آن روز تصمیم گرفتم همه چی را کنار بگذارم و فقط استراحت کنم روزی که میدونستم روز بسیار شلوغی است. شاید اگر زودتر به بدنم گوشداده بودم الآن در موقعیتی متفاوت بودم…
جالب اینجاست با گرفتن یک روز زمان برای استراحت هیچ اتفاقی نیفتاد البته چرا من روز بعد انرژی بیشتری داشتم پس اتفاق بسیار خوبی افتاد …
کمک بگیرید (شما تنها نیستید)
برای استراحت از اطرافیانم کمک گرفتم و روز بعد باقدرت بیشتری حرکت کردم. در این لحظه قول دیگری نیز به خودم دادم و آن اینکه کمک بگیرم.
ما تنها نیستیم …
اتفاقها برای آن است که درس بگیریم و رشد کنیم
بعدازاین اتفاق به خودم قول دادم که بیشتر به خودم اهمیت بدم اگرنه دفعه دیگه ممکنه با یک هزینه مالی نتونم این اتفاق را جبران کنم.
و اکنون کرونا …
میخوام اینجا ازتون دعوت کنم که این اتفاقی که برای من و همسرم افتاد را بهعنوان یک مثال نگاه کنید و بهجای این اتفاق شرایط فعلی که در آن به خاطر ویروس کرونا هستید را تصور کنید
دعوتتان میکنم که سؤالهای زیر را از خودتان بپرسید:
این اتفاقی است که برای شما و دنیا افتاده است زندگی همه ما به شکلی تحت تأثیر این اتفاق قرارگرفته است حال:
• شما بر روی چه چیزهایی کنترل دارید؟
دعوت: تمرکز خود را به نقاطی ببرید که بر آن کنترل دارید.
• به گذشته خود نگاه کنید، زمانهایی که کاری انجام دادید که فکر نمیکردید بتوانید انجام دهید. چه چیزی باعث این حرکت شد؟
دعوت: اهرمهای حرکت خود را شناسایی کنید.
• در شرایطی که کرونا ایجاد کرده از چه کسانی میتوانید کمک بگیرید؟!
دعوت: باکسانی صحبت کنید که گوش شنوای خوبی دارند و در کنار همدلی میتوانند به شما کمک کنند که به سمت جلو حرکت کنید. نه کسانی که تنها شریک غمتان شده و در آخر هردوی شما در نقطه ساکن و ناامیدی باقی بمانید. کوچ شما میتواند یک شخص مناسب برای این زمانها باشد
• شرایط فعلی چه موقعیتهایی را برای شما ایجاد کرده که ممکن بود بدون این اتفاق هیچوقت شما برای خودتان آن را ایجاد نمیکردید؟
دعوت: فرصتهایی که در دل این اتفاق است را کشف کنید.
• از این اتفاقها چه درسهایی گرفتید؟!
چه آگاهیهایی در مورد خودتان، اطرافیانتان، شغلتان … به دست آوردید؟
اگر سؤال دیگری به ذهنتان میرسد که میخواهید از خودتان بپرسید همینجا یادداشت کنید.
زمانی که نشانهها (اتفاقها) به سمتتان میآید از خود بپرسید چه یادگیری در دل این اتفاق است؟
در هرلحظه نقشتان را در اتفاقات پیرامون خود ببینید (بخشهایی که بر آن کنترل دارید)
سخن آخر:
مواظبت از خود و اطرافیانمان و توجه داشتن به خود تنها به معنای کمتر کار کردن نیست شاید به معنای هوشمندانهتر کار کردن است. سرمایهگذاری در یادگیری مهارتهایی که به ما کمک میکنند هوشمندانهتر کارکنیم (هماکنون بهترین زمان برای این سرمایهگذاری است).
بیشتر مواقع ما فکر میکنیم این کار هزینه ما را بالاتر میبرد و ما میتوانیم با کمتر خوابیدن، کمتر تفریح کردن، کمتر … جای خالی این نیازها را پرکنیم و ممکن است هیچوقت این سرمایهگذاری را انجام ندهیم. دعوتتان میکنم به این فکر کنید که اگر راههایی که تاکنون رفتید بهترین راه بودند دلیل اینکه به نتیجه نرسیدهاید و همواره خستهاید چیست؟
آیا منتظر یک اتفاق دردناک و یا ضروری دیگر هستید که اقدام کنید؟ حرکت کنید؟!
از هماکنون شروعی جدید خواهیم داشت مطمئنم.
نویسنده: نازنین ملکبیکلو
ویراستار: سمانه سادات کاظمی