استفاده از رویکرد کوچینگ برای تصمیمگیری مؤثر
افراد هرروز درگیر تصمیمگیری هستند از امور جزئی گرفته تا بسیار مهم مانند تغییر شغل، راهاندازی کسبوکار و یا انجام یک خرید بزرگ؛ اما تصمیمات ما چقدر خوباند؟ طبق پژوهش انجامشده توسط دن اریلی در مبحث پیشبینیهای غیر عقلایی، ما مستعد انجام انتخابهای غیرمنطقی هستیم. به این دلیل که در برخی مواقع بجای پیروی از منطق، غرایز و هیجانات آنی را در آغوش میگیریم. ما اغلب نمیتوانیم تمام واقعیتها را در نظر بگیریم و تحت تأثیر سوگیریهای خودمان قرار میگیریم.
در مقاله[1] انتشاریافته در مجله هاروارد بیزنس، جان بیشیرز و فرانچسکا جینو مراحلی را نشان میدهند که مدیران اجرایی میتوانند برای تشویق انتخابهای عاقلانه در سازمانهای خود برگزینند. برخی از اصول آنها را میتوان در زمان کار با مراجعینی که با تصمیم استراتژیک مواجه هستند، بکار برد. برای کوچها ضروری است که درک کنند چگونه میتوانند از رویکرد کوچینگ استفاده کرده و به بهترین نحو، فرآیند تصمیمگیری را تسهیل کنند. رویکرد کوچینگ چهار مرحلهای زیر یک چارچوب مفید برای تصمیمگیری شخصی و تجاری است.
صحنه را تغییر دهید
دور کردن افراد از محیطی که پیوسته در آن قرار داشتهاند میتواند پدیدآورنده یک حس موردنیاز برای فاصله گرفتن از موقعیت فعلی آنها باشد. بهطور نمونه اگر مراجعی با یک تصمیم تجاری مواجه است، انجام جلسه کوچینگ و پیادهسازی رویکرد کوچینگ را خارج از دفتر شرکت مراجع تنظیم کنید. برگزاری جلسه در یک مکان جدید که افراد را متمرکز و آرام میکند میتواند محرک ایجادکننده یک دیدگاه جدید باشد. تأکید بر اینکه فرآیند کوچینگ مکانی امن برای آزمون ایدههای جدید است، میتواند به افراد در دستیابی به یک طرز فکر جدید و الهام بخشیدن به آنها برای خلاق بودن بیشتر کمک کند.
آگاهی ایجاد کنید که چگونه تصمیمات گرفته میشوند
دنیل کانمن در کتاب تفکر سریع و آهسته[2] توضیح میدهد که دو سیستم در مغز ما وجود دارد که بر قضاوت و انتخاب تأثیر میگذارد. سیستم ۱ سریع، عاطفی و غریزی است. این احساس درونی ما است که با یک انتخاب مواجه هستیم. سیستم ۲ کند، منطقی و آگاهانه است. این توانایی ما برای بررسی و ارزیابی اطلاعات برای رسیدن به یک نتیجهگیری است.
گاهی، شهود و احساسات ما حقایق مهمی را نادیده میگیرند و اینزمانی است که سیستم ۲ نیاز به فعال شدن دارد. با درک این اصول از رویکرد کوچینگ، مردم شروع به تمایز بین پاسخهای شهودی و عمدی خود به یک موقعیت میکنند. نقش یک کوچ موفق، پشتیبانی از کاربرد سیستم ۲ در فرآیند تصمیمگیری با آغاز تحلیل و مشورت ساختاریافته است.
تحلیل سازنده را آغاز کنید
یک روش تعریف- تحلیل- تصمیم میتواند برای شروع فرآیند تحلیلی مورداستفاده قرار گیرد.
در مرحله «تعریف», مشکلی که بهوسیله تصمیم حل خواهد شد را تشریح کرده و معیارها و اهداف موردنظر را مشخص کنید. فهرست افراد درگیر و متأثر از این تصمیم را شناسایی کنید.
در مرحله «تحلیل», اطلاعات را جمعآوری و بررسی کنید تا به علت ایجادکننده مشکل برسید و عوامل مرتبط به هم را در نظر بگیرید. نمودارهای علت – و معلول[3] و نقشههای دیداری[4] میتوانند ابزار مفیدی برای این مرحله باشند.
مرحله «تصمیم» دربارهٔ ایجاد جایگزینها و فهرست کردن بهترین گزینهها است. طوفان مغزی[5] و نمودار قرابت[6] میتواند کمک کند تا این مرحله بهسرعت آغاز شود.
تأثیر هر گزینه باید اندازهگیری و ارزیابی شود. گوش دادن فعال، پرسشهای برانگیزنده تفکر و توجه به اشارات زبان بدنی و لحن کلام همه ابزاری هستند که کوچ میتواند برای پیدا کردن هسته مشکل از آن استفاده کند. تلخیص و تجزیهوتحلیل اطلاعاتی که مراجعین ارائه میکنند میتواند بسیار مؤثر بوده و به تحلیل آنها کمک کند. مشخص کردن سوگیریها قبل از تصمیمگیری به فاصله گرفتن از نقاط کور کمک خواهد کرد.
بر سوگیریهای روانشناختی غلبه کنید
سوگیری روانشناختی، تمایل به تصمیمگیری غیرمنطقی بدون آگاهی از آن است. شناسایی و تأثیر سوگیریها بر رفتار انسانی دشوار است. بهعنوان نمونه در مواجهه با یک تصمیم، افراد ممکن است توجه بیشتری به اطلاعاتی داشته باشند که پیشفرضهای آنها را پشتیبانی میکند و از حقایقی که در تضاد با آن است چشمپوشی میکنند. فهرستی شامل 20 سوگیری اصلی که ممکن است بر تصمیمگیری تأثیر بگذارد در وبسایت بیزنس اینسایدر ارائهشده است[7].
حمایتی که یک کوچ میتواند در طول این مرحله ارائه کند بسیار مهم است زیرا معمولاً با شناسایی سوگیریها و واقعیتها به تصمیمگیری کمک میکند.
انتخاب کنید
بعد از انجام تجزیهوتحلیل و فائق آمدن بر سوگیریها، راهحل مشخص خواهد شد – یا حداقل چند گزینه مناسب پدیدار خواهند شد. تحلیل سوات (SWOT) میتواند برای ارزیابی هر یک از گزینهها با فهرست نقاط قوت، ضعف، تهدیدها و فرصتهایی که ایجاد میکند در زمینه رویکرد کوچینگ مفید باشد.
استفاده از رویکرد ساختیافته برای تصمیمگیری، افراد را توانمند میسازد تا با اعتمادبهنفس بهپیش روند و انتخاب منطقی کنند. بااینحال، مهم است که انعطافپذیر باقی ماند و در صورت لزوم بتوان تصمیم را دوباره ارزیابی کرد. برای مثال، اطلاعات جدید ممکن است در دسترس قرار گیرد یا تصمیمگیری نتایج مطلوب را ایجاد نکند. بررسی و پیگیری مراجعین بهصورت دورهای پس از اخذ تصمیم میتواند به آنها در ادامه مسیر کمک کند.
هنگامیکه در بحث رویکرد کوچینگ، زمان تصمیمگیری فرامیرسد، اهداف یک کوچ موفق شامل کمک به انجام گفتگوی سازنده، پرسیدن سؤالات مناسب و کمک به شناخت و غلبه بر سوگیریها است. فرآیند کوچینگ میتواند یک تصویر بزرگ و یک دیدگاه جدید در مورد مسئله در دسترس ارائه دهد. افراد و سازمانها میتوانند تا حد زیادی از کار با یک کوچ در هنگام مواجهه با تصمیم استراتژیک بهرهمند شوند.
مرجع:
Using a Coaching Approach for Effective Decision-making
Posted by Krasimir Kashinov, MBA, PMP, ACC | March 21, 2019 | دیدگاه
برگردان به فارسی: دکتر بهرام برزگر
[1] https://hbr.org/2015/05/leaders-as-decision-architects
[2] Thinking Fast and Slow
[3] Cause-and-effect diagrams
[4] visual maps
[5] Brainstorming
[6] affinity diagrams
[7] https://www.businessinsider.com/cognitive-biases-that-affect-decisions-2015-8?r=US&IR=T