طبیعت کوچی خاموش و مهربان

طبیعت کوچی خاموش و مهربان

Site

مصاحبه با استاد مهدوی پور:

مسعود مهدوی پور متولد 1331 در تهران می باشد. ایشان “کانون یوگا” را در سال 1354 تاسیس کرده و پایه گذار روش “هارمونیک یوگا” یا “یوگای تعادل و توازن” در ایران هستند.

دارای سمت رسمی “پیشکسوت یوگا” در وزارت ورزش ایران هستند و به عنوان طراح و ارائه دهنده ی حرکات و تکنیکهای دوره های مدرسی یوگا و آزمون گیری مربیان تربیت بدنی، سالهاست که مشغول فعالیت می باشند.

به رسمیت شناخته شدن یـوگا و شکل گیری انجمن یوگا توسط سازمان تربیت بدنی در پی تلاشهای پیگیرانه ایشـان بود که این مهم در سال 1374 محقق گردید.

طراح و برگزار کننده ی دوره های تحول از 1378 تا کنون در ایران می باشند و همچنین، برگزاری دوره ی “اینجا واکنون” در دانشگاه استنفورد (امریکا) و کشورهای دیگر را نیز در سوابق خود دارند.

از آثار مکتوب ایشان میتوان به تمرینهای عملی یوگا که اولین کتاب یوگا به زبان فارسی شناخته می شود در کنار کتابهای “هـر روز برای همـان روز” و  “فضـای خالـی” اشاره کرد.

در این مصاحبه الهام مظاهری (لایف کوچ) با استاد با موضوع طبیعت، کوچی خاموش و مهربان صحبت کرده اند:

به گذشته دور نگاه میکنیم، یعنی زمانی که بشر شکارچی بود، کنجکاوی هایش او را به سوی بزرگترین پدیده ی آن­زمان یعنی کشف آتش رهنمون کرد و بعد به این فکر افتاد که چطور این پدیده را حفظ کند و در اختیار بگیرد. سلام ودرود خدمت شما

استاد، اگه اجازه بدین با این مقدمه آغاز کنیم که بشر در طی زیست خودش بر زمین، همواره دغدغه ی دانستن داشته ولی در قرون اخیر، ردی از رفاه طلبی و کسب منافع شخصی را در این کنجکاوی ذاتی و میل به دانستن، به وضوح شاهد بوده ایم.نظر شما در این ارتباط چیست؟

در اینکه دغدغه بشر همواره میل به یادگیری بوده شکی نیست و بارزترین تفاوت انسان با دیگر موجودات شاید همین حس کنجکاوی و جستجوگری باشد. وقتی با پشت سرگذاشتن گذارهای مختلف از جمله انقلاب کشاورزی و صنعتی و ورود به عصر دیجیتال و فن آوری هایی مثل نانو، ما کماکان عامل کنجکاوی را در این پیشرفت دخیل می بینیم و بی شک این روند تا جایی ادامه پیدا میکند که راه یافتن به کرات دیگر و امکان پذیری سکونت بشر در آنها را از آرزو به عمل درآورد.

با در نظرگرفتن تمام تحولات فوق، اکنون زمان آن رسیده که بشر از خودش سوال کند که آیا این جستجوگری ها، کشف ها و اختراعات که زندگی صنعتی را برایش رقم زد و بدنبالش انواع آلودگی های آب، خاک و طبیعت را به وجود آورد؛ به نفع او بوده و راحتی و رفاه برایش ایجاد کرده یا اینکه صرفا پاسخی به امیال سیری ناپذیر او تعریف می شود؟چون به نظر نمیرسد که بشر از ابتدا نسبت به این نتایج آگاه بوده و یا آگاهانه سلامت و آرامش خود را با این خطر جدی ناشی از صنعتی شدن، روبرو کرده باشد؛ به نظر شما، ما کجای مسیر را اشتباه آمدیم و چه کردیم که اکنون در این جا هستیم؟

سوال بسیار مناسبی است.

بشر زمانی، تکنولوژی را در خدمت گرفت تا بتواند متناسب با رشد جمعیت، نیازهای غذایی و مایحتاج اولیه همنوع خودش را تامین کند. مشکل دقیقا از جایی شروع شد که او بیش از حد نیاز، تولید کرد و به فکر احتکار و منفعت شخصی افتاد. از همان زمان تولیدات بیش از اندازه، آلودگی محیط زیست را بدنبال آورد.

در اینجا صحبت شما را تایید میکنم چون بشر در آن زمان که ذهن بکر و وابسته با طبیعت داشت، هدفش آلوده کردن محیط نبود ولی با جواب دادن به میلِ به زیادتر داشتن، زندگی او اینگونه بیروح و خالی از سلامت و سرزندگی شد.

از کلامتان اینطور برداشت میکنم که انسان، آگاهانه در اینجایی که هست قرار نگرفته ولی جواب دادن به کنجکاوی هایش، او را به سمت زیاده خواهی برد و نتوانست تمایزی بین کشف کردن ناشناخته ها و حفظ محیط زیست و متعلقات آن برقرار کند و درست همینجا بود که نسبت به طبیعتی که اولین بستر و همراه او محسوب میشد، ناخواسته بی مهری را آغاز کرد تا هر روز به هوسهای پایان ناپذیرش بیش از پیش جواب دهد.استاد به نظرتان میتوانم طبیعت را یک آموزگار یا یک کوچ بنامم؟

در واقع طبیعت یک آموزگار بزرگ و هم یک کوچ بی نظیر و مهربان است.طبیعت سرشار از علوم کشف نشده است و دانشمندانی امثال انیشتین آمده اند و دانش نهفته در طبیعت را بیرون آورده و به دنیا معرفی کرده اند.

من طبیعت را همیشه یک کوچ بینظیر می بینم. شما در کنار یک کوچ، غیرمستقیم یاد می گیرید. همراهی شما و یک کوچ، پتانسیل هایی را در شما آزاد میکند که یادگیری سنتی و آموزش مستقیم هرگز نمیتواند جایگزین آن شود و این دقیقا همان شکلی از یادگیری است که ما می­توانیم از طبیعت داشته باشیم. ما با دیدن پدیده های طبیعی، حتی میتوانیم آهنگ زندگی مان را متحول کنیم.مثلا روزی بیرون شهر می رویم، با چند تکه چوب آتشی روشن می کنیم. در دو حالت این آتش خاموش می شود: یکی زمانی که هیزم بیش از حد روی آن ریخته می شود و زمانی هم که هیزم کافی به آن نمی رسد. پس آتشبان، از دل این تجربه می آموزد که چطور باید نگاهبان این آتش باشد. در اینجا تجربه ی کسب شده از دل طبیعت، نوعی یادگیری به حساب می آید. ما حتی تغذیه صحیح را هم میتوانیم از همین تجربه ی آتش در طبیعت بیاموزیم.بدن ما، یک کوره آتش است با دمای طبیعی 37 درجه که هیزم آن غذایی است که می خوریم و هوایی که این آتش را شعله ور میکند، دَم ماست. اینجا هم ممکن است با زیاد خوردن این آتش را خفه کنیم و یا با کم خوردن سبب زوال شعله ها و خاموشی آن شویم.حال به روشنی میتوانیم به این نتیجه برسیم: بی ارتباط بودن با آتش زندگی که دمای آن باید همیشه 37 درجه باشد نیز می تواند اختلال در آن ایجاد کند و آتشبان که در واقع همان آگاهی یا خرد است، اگر بی توجه باشد یا اسیر تمایلات خود شود، می تواند با پرخوری آتش را خفه و با کم خوری سبب ضعیف و بی رونق شدن حیات زندگی شود.به همین دلیل می توانیم دانش یا راهکار رسیدن به آتش زندگی و حیات واقعی و شیرین را از طبیعت، به همین سادگی بیاموزیم.

دارم به همین فکر میکنم. ردی از یادگیری با الهام از آتشِ در طبیعت می بینم و ادامه اش را در بدن خودمان. و الان هم چیزی از ذهنم گذشت که نمیدانم چقدر نزدیک به منظور شما باشد!انگار از شما می شنوم که اشاره می کنید به طبیعت دیگری در خود ما، که باید از او بیاموزم. نمیدانم درست است یا نه؟

بله. در این رابطه مثال های بیشمار دیگری از نظم های موجود در طبیعت، درون و بیرون خود داریم که ما را در طی کردن مسیر رشد و سلامتی همراهی میکند.

خیلی متشکرم. آیا برداشت صحیحی است که بگویم: مؤانست بیشتر با طبیعت از طرق مختلف، مرا تحت نوعی از یادگیری قرار میدهد که هم پاسخگوی میل به دانستن و کنجکاوی ام خواهد بود و هم باعث آرامش و سلامت جسم و ذهنم می شود؟ درست همان که اینروزها کم داریم!

  • بله، کاملا درست است. یک نکته را میخواهم به دریافت شما اضافه کنم.

پیش از نزدیکی به طبیعت، نخست ما باید خودمان را آرام کنیم. اگر ما با این ذهن پر دغدغه و درخواست و طمع، به طبیعت نزدیک شویم، نه تنها دانشی کسب نمی کنیم بلکه، ردپایی از خشونت و تخریب را هم از خود بجا می گذاریم.

استاد، مگر این ذهن لحظه ای خالی از دغدغه و درخواست میتواند باشد؟

ما هرگز نمی توانیم ذهن را خالی کنیم ولی میتوانیم از تراکم آن بکاهیم و فضایی فراهم کنیم تا از طبیعت جذب کنیم. در غیر اینصورت با ورود به طبیعت فقط خواسته های فردی را ارضاء میکنیم.

این روزها همه ما شاهد پیشرفت در علم پزشکی هستیم ولی هر چه میگذرد ارتباط پزشکی نوین با درمان طبیعی را نیز بیشتر می بینیم.

در این علم، آفتاب و آب خالص و غذاهای ارگانیک، نقش درمانگر را دارند و فقط یک روحیه ی خالی و جاذب میتواند پیامهای این مادر پرمهر را به موقع دریافت و جذب کند. بنابراین طبیعت و قوانین حاکم بر آن “کوچی خاموش و مهربان” نیز خوانده می شود.

بنده پس از سالها شاگردی در کانون یوگا که شما تاسیس کرده بودید و گذراندن دوره های مرتبط با ذهن آگاهی، آموخته ام که وقتی صحبت از خالی بودن ذهن میکنید، در واقع اشاره به یک توانمندی دارید که حاصل تمرین و مداومت بر یکسری اصول است. از مطالعه­ی مقالات و کتابهای شما به خصوص کتاب “هر روز برای همان روز”، تکنیکها و نکات بسیار ارزشمندی را میخوانیم که اسباب مؤانست با طبیعت را برایمان فراهم میکند.آیا میتوانم درخواست کنم که برای خوانندگان ما از یک تکنیک یا اقدام عملی بگوئید که بتوانیم با انجام پیوسته­ی آن و در هر سطح از توانمندی جسمی و ذهنی، امیدوار باشیم که یادگیری از طبیعت در ما آغاز شده و منجر به استقرار حال خوب در ما خواهد شد؟

بله. در این کتاب فهرستی از این تکنیکها وجود دارد ولی به طور ویژه میخواهم روی یکی از این تکنیکها که مادرِ تمام روشهای ذهن آگاهی می باشد متمرکز شوم تا بتوانید این تمرین را همراه با خوانندگان مجله هر روز انجام دهید.

ولی پیش از آن به یک سوال پاسخ دهید: آیا بزرگترین و نزدیک ترین طبیعت به خودتان را می­شناسید؟

فکر میکنم منظور شما جسم ما است.

بسیار عالی، بله. بدن ما؛ فرض کنید حتی اگر در بالاترین طبقات یک برج که در میان آهن و شیشه و بتن محصور است زندگی کنیم، همیشه یک طبیعت بزرگ و حقیقی را که همان بدن ماست با خود داریم و در میان تمام پدیده های شگفت آور موجود در این بدن، بارزترین آنها، جریان نفس است. تنفس ها در هر لحظه از حیات ما، خودبخود اجرا میشوند. این واژه­ی خودبخود را لطفا هایلایت کنید.

 

شیوه انجام تکنیک به این صورت است: صبح که از خواب بیدار شدید، بعد از خالی کردن بدن از سموم، تماس آب با صورت یا تن، بدون اینکه با کسی صحبت کنید یا موبایل خود را چک کنید و قبل از هر کار دیگری، در یک مکان آرام بنشینید و چشمها را ببندید. دقایقی روی جریان خودبخودی تنفس هایتان متمرکز شوید. یعنی فقط ناظر جریان نفس باشید و در واقع مثل یک شاهد بیطرف به آنها نگاه کنید.

حتما تجربه کرده اید روزی خوشحال و سرحال بیدار شده اید و روزی دیگر کسل، یا روزی مملو از عشق و روزی دیگر با سر درد میگرنی آغاز شده است. هر روز و همراه با این سیر سینوسی فراز و نشیب های احساسی و فیزیکی، فقط این جایگاه بینندگیِ بیطرف را با رعایت عوامل مهم زیر تقویت کنید:

تنفس خودبخودی: به این معنا که ریتم نفس را تغییر نمی دهیم. همان جور که هست اجازه می دهیم جریان داشته باشد.

ناظر تنفس باشیم: دخالتی در این جریان طبیعی نداشته باشیم.

شاهد بیطرف باشیم: یعنی قضاوت نکنیم. اینکه بگوییم الان کند شد، حبس شد، صدا داشت، تند شد و …

کنجکاو باشیم: باید کنجکاوانه آن را نظارت کنیم خصوصا در همان سینوس های رفتاری و بالا و پایین های زندگی و ببینیم که با تغییر حالات روانی ما، تنفس ما هم متفاوت خواهد بود.

 

این دیدارِ آهنگِ دم و بازدم در تمرین هر روز صبح، به پوینده کمک میکند از تنفس یا همان الگوی بی نقصِ طبیعیِ فراموش شده دوباره یاد بگیرد.

 

استاد، عالی بود. من با شنیدن این گامها، به یاد اصول اخلاقی ICF در کوچینگ افتادم و دانستم برای اینکه یک کوچ اثرگذار باشم، باید تمرین کنم شخصیتِ ناظرِ خاموش بودنِ طبیعت را، جزئی از بودنِ خود کنم و آنگاه در آن فضای آکنده از دریافتهای زمان حال و بی قضاوتی، بتوانم مخاطبین خود را همانطور که هستند بشنوم.

ممنونم.

قطعا شما هم می دانید که یک کوچ، یک شنونده ی دقیق و هوشیار است.

بله استاد، ما در ادبیات تخصصی کوچینگ می گوییم: شنونده فعال.

درست است.

من آن نوع شنوایی را که در کوچینگ مطرح است، صرفا آنچه از گوش دریافت میکنیم تعریف نمیکنم. ما از هر پنج حس میتوانیم دریافت داشته باشیم. از نگاه بنده، یک کوچ قدرتمند تمام نیروی فعال و پویای درونش را در شنوندگی به کار میبرد. شنوندگی یعنی جاذب بودن. من از جاذب بودن برای شرط مؤانست با طبیعت گفتم و اینجاست که شما برای اینکه یک کوچ موثر باشید، باید از طبیعت یاد بگیرید. خلوص و قدرت شما در کوچینگ، در میزان جاذب بودن و عاشق بودن شما تعریف می شود.

و تنفس حلقه ی اتصال آگاهی ما به این بخش از توانمندی مان است. درست متوجه شدم؟دقیقا! تنفس، کاملترین الگوی طبیعت در وجود موجودات زنده است که متاسفانه توسط زندگی صنعتی مخدوش شده و ما نیازمند بازسازی آن در خود هستیم. می توانید از طریق همان 4 گامی که در تکنیک روزانه گفته شد، این روش سودمند را آغاز کنید.من از این گفتگو و کسب آگاهی های بیشتر، هرگز خسته نمی شوم ولی محدودیت فضا برای چاپ در مجله، مرا ناچار به خداحافظی با شما میکند.

خیلی مایل بودم در خصوص بخش هایی از کتاب بی نظیر “هر روز برای همان روز” در خصوص شیوه های یادگیری از طبیعت، بیشتر بشنویم. همین جا در آینده ای نه چندان دور از شما اجازه­ی ادامه این گفتگو را می گیرم و به خداوند بزرگ و مهربان می سپارمتان.

خدا نگهدار شما هم باشه و سپاسگزارم برای این مصاحبه. امیدوارم هر روز بیشتر از پیش، کوچ های توانمندتری داشته باشیم که الگوی زندگی و نگرش آنها به این حرفه، گسترش مهر و همدلی و اشاعه فرهنگ کوچینگ نهفته در طبیعت باشد.

 

پایان- بهمن 1399

 

با تشکر ویژه از سرکار خانم مینو بنده ای

3.9/5 - (7 امتیاز)

شناسنامه مقاله

ناشر

آکادمی‌کوچینگ‌ FCA انگلستان

دسته بندی

تاریخ انتشار

1400٫01٫23

اشتراک گذاری :

عضویت در جمعه نامه

Please wait...

عضویت شما در جمعه نامه ثبت شد

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنل مورد نظر را انتخاب کنید