رهبران، همیشه میدانند که عدمقطعیت در دنیا، محلکار و زندگی شخصی، هدایت یک شرکت یا تیم را به چالشی دلهرهآور و پیچیده تبدیل مینماید.
در یک بحران، رهبران به ناچار به چیزی روی میآورند که به آسانی در دسترس است تا به کمک آنها از مشکلات عبور کنند و اغلب منابعی را که ممکن است در نظر نگرفته باشند، از دست میدهند. به طور خاص یک منبع، کوچینگ است که میتواند فرآیند مدیریت بحران را به رهبری سازنده بحران تغییر دهد، رویکردی که هم فعال و هم قدرتمند است.
دیر یا زود همه سازمانها با تجربههای بحرانی مواجه میشوند. وقتی این شرایط به وجود میآید، رهبران به طور طبیعی به رفتارهای برنامهریزیشده یا موقتی روی میآورند که معمولاً شامل تامین داراییها، حصول اطمینان از مراقبت کارمندان، بازبینی زنجیره تامین و تجدیدنظر در پیشبینیهای مالی است. آنها ممکن است به فکر ارسال پیام به کارفرمایان، مشتریان و فروشندگان خود باشند و سناریوی برنامهریزیشده را اجرا کنند.
همه این اقدامات، چیزی را تشکیل میدهند که به طور سنتی به عنوان مدیریتبحران موثر در نظر گرفته میشود، فرآیندی که در آن یک سازمان با یک رویداد مخرب و غیرمنتظره که به سازمان یا ذینفعان آن آسیب میرساند، مواجه میشود.
جرمی گاچه، آیندهنگر و شکارچی روند، پیشنهاد میکند که دوران بحران، منجر به دوران هرجومرج میشود. اما او مینویسد، هرجومرج چیزی نیست که ما آن را اساساً منفی درنظربگیریم؛ در واقع، میتواند منجر به نوآوری، ایجاد فرصتها، اصلاح جریانها و اصول شود.
اینجاست که رهبری بحران، وارد عمل میشود. رهبری موثر بحران میتواند نشاندهنده مزایای بالقوه عواملی باشد که در نگاه اول تنها سختی و مشکل به نظر میرسند. رهبرانی که تشخیص میدهند که چگونه هرجومرج میتواند قوانین را تغییر دهد، قویتر و باوفاداری بیشتر کارکنان، مشتریان و اجتماع خود از بحرانها عبور مینمایند.
یک پتانسیل بالقوه دیگر هرجومرج، یادگیریست. بحران، یک راه منحصربهفرد برای رهبران است تا بتوانند اقدامات و فعالیتهای سازمان خود را محک بزنند و تصمیم بگیرند که کدام رفتارها، نگرشها و باورها را به آینده بیاورند و کدام را ترک نمایند.
یک فرد باید چه توانایی و مهارتهایی داشته باشد تا بتواند رهبری در شرایط بحران را به نمایش بگذارد. ارتباطات شفاف، شایستگی، آرامش و همدلی، مهارتها و ویژگیهای بسیار مهمی هستند. اما چطور این ظرفیتها را افزایش دهیم؟
کوچینگ حرفهای، میتواند تفاوت قابلتوجهی ایجاد کند و مسیر تفکر جدیدی را ممکن ساخته و بنا نهد. کوچینگ یک شراکت تفکربرانگیز است که در آن کوچ، حامی مراجع است تا به بالاترین حد ظرفیت و پتانسیل حرفهای و شخصی خود دست یابد. کوچ، یک شریک فکری است، یک شریک پاسخگو و یک کاتالیزور که مراجعین را به سمت شفافشدن اهدافشان هدایت میکند.
کوچ به مراجعین کمک میکند تا مسیر دستیابی به این اهداف و نتایج مطلوب خود را ترسیم کنند. یک کوچ میتواند با یک فرد و یا تیم کار کند و به آنها کمک نماید تا با عبور از حالتهای طبیعی ترس و ناامنی به سوی امکانهای جدید، حرکت کنند. همچنین یک کوچ حرفهای، آموزشدیده است تا تشخیص دهد که آیا یک حمایت جانبی- درمان تروما، مشاوره، روانشناسی- نیز برای رهبری یک بحران ضروریست یا خیر.
در زمانهای بحران، آسانترین راه این است که صرفاً بر روی چیزیکه در همانلحظه اتفاق میفتد، تمرکز شود. با همراهی یک کوچ، رهبران سازمانی میتوانند بر روی آینده متمرکز شده و به آن نگاه کنند و نه تنها با شرایط اضطراری آنی مقابله کنند، بلکه خود را برای تغییرات آتی نیز آماده نمایند.
رهبری بحران، نیازمند ظرفیت پیشبینی آنچه در آینده رخ میدهد و ایجاد زمینه برای پیشیگرفتن از آن است. یک کوچ میتواند فرضیات را به چالش بکشد و به رهبران کمک کند تا آینده سازمان خود را دوباره ترسیم کنند. این مهم، کوچینگ حرفهای را به یک سرمایهگذاری ضروری در رهبری موثر بحران برای امروز و فردا تبدیل میکند. برای آشنایی بیشتر با کوچینگ حرفهای و مزایای سازمانی آن میتوانید به سایت فدراسیون بینالمللی کوچینگ مراجعه نمایید.
فدراسیون بینالمللی کوچینگ، بزرگترین سازمان جهانی برای پیشرفت جهانی حرفه کوچینگ و تقویت نقش کوچینگ به عنوان بخشی جداییناپذیر از یک جامعه رشدیافته است. در سال 1995 تاسیس شده است و تا ژانویه 2023 با حدود 50،000 عضو در بیش از 140 کشور جهان در راستای اهداف مشترک افزایش آگاهی از کوچینگ و حفظ یکپارچگی این حرفه از طریق یادگیری مادامالعمر و بالاترین استانداردهای اخلاقی، فعالیت میکند. ICF، با فعالیت شش سازمان منحصربهفرد زیر مجموعه، کوچهای حرفهای، مراجعین کوچینگ، سازمانها، جوامع و جهان را از طریق کوچینگ توانمند مینماید.
مشاهده لینک منبع: Hbr.org
نویسنده: مگدالنا نوویکا موک.
برگردان: مریم میرصادقی کوچ PCC.