مادران شاغل و معجزه کوچینگ

مادران شاغل و معجزه کوچینگ

کوچینگ کسب و کار

از زمانی‌که به خاطر دارم همیشه می‌دانستم که در زندگی دوست دارم هدفمند و مستقل باشم. در کنار آن می‌دانستم که داشتن فرزند و خانواده نیز برای من بسیار مهم است. این تبدیل به یک تناقض ناخودآگاه در درون من شده بود و مثل یک ترمز جلوی مراحل پیشرفت و رشد من را می‌گرفت.

یه صدایی همیشه در درونم به من می‌گفت اگر می‌خواهی خانواده تشکیل بدی و بچه‌دار بشی، نمی‌تونی در شغلت هم خیلی رشد کنی. “ناخودآگاه زنان موفقی در شغلشون رو برای خودم مثال می‌زدم که یا تشکیل خانواده نداده بودند و یا در این بخش ناموفق و ناراضی بودن”. همیشه به یک مرحله از رشد که می‌رسیدم انگار این صدای درونی ترمز می‌زد و من رو در یک برزخ نگه می‌داشت. نه می‌تونستم با سرعت و قدرت جلو برم و نه می‌تونستم عقب برم. پس ترجیح می‌دادم که در این برزخ بمونم و تصمیم بزرگ نگیرم.به قول کوچم “بشینم رو نرده‌ها و به هیچ طرف نپرم”.

به خاطر دارم بیشتر از 10 سال پیش برای اولین بار از روی این نرده پریدم. اون زمان هنوز ازدواج نکرده بودم و این نرده این شکلی بود که من اگر برم و خانواده تشکیل بدم چه اتفاقی برای شغلم میفته و اگر نرم عشق داشتن خانواده چی می‌شه؟! اون زمان یادمه اولین معجزه کوچینگ به کمکم اومد. با کمک کوچم به آینده رفتم …. آینده‌ای را دیدم که به خاطر ترس‌هایم یکی از این دو را نداشتم. زندگی حرفه‌ای و رشد در این زمینه و یا خانواده. بعد از دیدن هرکدام از این دو تصویر تصمیم گرفتم که بپرم و بسازم.

این تصمیم به من این توانایی را داد با اطمینان به خودم جلو برم و ببینم که می‌تونم هر دو رو داشته باشم و هر چه سر راهم قرار گیرد حل کنم و شروع به آماده‌کردن خود برای طی این مسیر کردم.

این شروع سفر من به دنیای کوچینگ به عنوان یک کوچ حرفه‌ای بود. وارد این دنیا شدم که مهارت‌های فردی خود را رشد دهم تا بتونم این سفر رو با قدرت جلو ببرم. البته که بعد از سه ماه شروع دوره، دریچه‌هایی برایم باز شد که یکی از آنها تغییر مسیر شغلی و پیداکردن رسالت شخصیم بود و وارد حرفه کوچینگ شدم. پس اولین تصمیم برای پریدن، موجی رو در زندگیم شروع کرد که اگر در برزخ خود نشسته بودم احتمالاً هیچ‌وقت اتفاق نمیفتاد.

قبل از اینکه وارد بخش بعدی از این سفر شویم می‌خوام درخواست کنم یک لحظه چشم‌هاتون رو ببندید وبه تصمیم‌های نگرفته خود فکر کنید … سپس یک لیست از تصمیم‌هایی که در صف نشسته‌اند را روی کاغذ آورید….

حال زندگی را زمانی تجسم کنید که بار این تصمیم‌ها دیگر بر دوشتان نیست. چه حسی دارید ؟!! …

زندگی مشترک و شغل ما

بعد از گذروندن فصل اول و پریدن در دل زندگی مشترک قبل از واردشدن به دنیای مادربودن، دنیایی دیگر پر از لذت و ترس‌هایش را در این مسیر تجربه کردم.همون‌طور که گفتم در فاز قبل به عنوان کوچ، سفر جدید شغلی خود را شروع کردم و در این مرحله در حال ساختن شغل خود در دنیای کوچینگ بودم.

در این مرحله بخشی از ترس‌های قبل، دوباره وارد زندگی من شد. تر‌س‌هایی از جنس مسئولیت‌های من در خانه در کنار همسرم و در کنار آن رسیدن به اهداف شغلی. ما زن‌ها به صورت رایج زیاد می‌شنویم که باید حتی بیشتر از مردها برای هر چه می‌خواهیم بجنگیم؟! چرا زنان باید بجنگن؟! آیا واقعا نیاز به جنگیدن است؟! “حتی اگر پاسخ بله هست آیا برای همه چی؟!”

چند وقت پیش از مراجعی شنیدم که در چند سال زنگی مشترک این حس را دارد که چندین برابر پیر شده است چون دائما در حال جنگیدن برای حفظ زندگی و شغل خود می‌باشد. از صبح تا عصر در محل کار و از زمانی‌که به منزل می‌رسد مشغول کارهای خانه است و هیچ‌کس به این نکته اهمیت نمی‌دهد که او هم خسته هست و از صبح پا به پایه همسر خود مشغول کار است.

آمارهای متعددی نشان می‌دهد که خانم‌های شاغل، تحت استرس بیشتری از مردان شاغل قرار دارند. حجم بسیاری از این استرس، از همان‌جایی نشات می‌گیرد که مراجع من درباره آن صحبت می‌کرد. گاردین، در مقاله ای به این آمار اشاره کرده است. مادران شاغل 18 درصد بیشتر در معرض استرس هستند و این آمار برای مادرانی که 2 فرزند دارند، به 40 درصد افزایش می‌یابد. شبکه سی‌ان‌بی‌سی در آماری در سال 2020 اعلام کرد که مادران تنها به خاطر شاغل‌بودن، 28 درصد با احتمال بیشتری نسبت به مردان، دچار خستگی مفرط می‌شوند.

زوج هم زمان به محل کار رفته ولی زمانی که به منزل برمی‌گردند مسئولیت خانم‌ها در آن لحظه به پایان نمی‌رسد، بلکه بخشی دیگر فعال می‌شود و همسر استراحت می‌کند.در این بخش است که با خود فکر می‌کنید آیا می‌توانم فرزندی را نیز به این دنیا آورم و هنوز به شغلم ادامه دهم؟!

خانم‌های زیادی می‌شناسم و مراجعان زیادی داشته‌ام که مثل خودم زمان زیادی را در این مرحله به سر برده‌اند و دوباره روی نرده‌ها نشستن و یا حتی هنوز نشسته‌اند. گاهی آنقدر بر روی این نرده می‌نشینیم که دیگر برای داشتن فرزند دیر می‌شود یا … همیشه این سوال در ذهنمان باقی می‌ماند که آیا تصمیم درستی گرفتم … کاشکی زودتر تصمیم می‌گرفتم …

اینجا نیز مدیون معجزه کوچینگ هستم. با کمک کوچ خود توانستم به دنبال تصمیم‌گیری و سپس پیداکردن راه حل برای این تصمیم بروم، در مقابل آنکه تنها شرایط را بپذیم و تسلیم یک جنگ دیگر شوم.

صحبت‌های متعددی با همسرم داشتم که اهمیت شغلم را برای من درک کند. از آنجایی‌که همیشه نیاز مالی وجود ندارد، بسیاری مواقع برای همسرمان راحت‌تر است که از ما بخواهند دیگر کار نکنیم تا نخواهند آنچه تمام عمر به آن عادت کرده‌اند را تغییر دهند و چون ما نیز خیلی مطمئن نیستیم و خود نیز در فرهنگ مشابهی بزرگ شده‌ایم، بسیار از مواقع می‌پذیریم. اما همیشه بخشی از وجودمان از این اتفاق ناراحت است و حتی باعث بسیاری از اختلافات در آینده بین ما می‌شود.

به همراه همسرم گاهی از بیرون کمک گرفتیم. مسئولیت‌ها را تقسیم کردیم. بیشتر صحبت کردیم و زاویه دید یکدیگر را کم‌کم بیشتر درک کردیم ….

بیشتر و بیشتر متوجه شدم که چقدر با دیدگاه مادران و پدرانمان به جلو می‌رویم و حتی از خود نمی‌پرسیم که آیا این بهترین راه است؟ آیا این دیدگاه برای من جواب می‌دهد؟ آیا من خوشحال هستم؟!!!!

لحظه‌ای مکث کنید. به کارهای روز‌مره خود نگاه کنید. چقدر با باور و دیدگاه‌های دیگران یا دیدگاه های قدیمی به روابط خود نگاه کرده و برخورد می‌کنید؟

به طور مثال:

کار منزل با خانم‌هاست و مردان نمی‌توانند در غذا درست‌کردن کمک کنند …

اگر خانه تمیز نباشد، زن خوبی نیستم …

زن خوب، اول به خانه خود می‌رسد …

اگر می‌خواهی کاری درست در خانه انجام شود باید خودت انجام دهی …

این باورها و دیدگاه‌ها را که می‌بینید بنویسید و از خود بپرسید:

  • آیا کسی را می‌شناسید که با شیوه‌ای زندگی می‌کند که متضاد این باورها باشد و زندگی خانوادگی و شغلی موفقی دارد؟ اگر نه آیا می‌توانید به دنبالشان بگردید؟! و بخوانید؟!
  • اگر با این دیدگاه به زندگی مشترک خود ادامه دهید، چه اتفاقی برای زندگی حرفه‌ای و خانوادگی شما خواهد افتاد؟!

آمدن فرزند به زندگی

اگر هنوز بر روی نرده‌ها نشسته‌اید و در حال تصمیم‌گیری هستید که آیا می‌توانید از پس داشتن فرزند و بقیه مسائل که برایتان مهم است برآیید، تشویق‌تان می‌کنم که هر چه زودتر با یک کوچ کار کنید.

به احتمال زیاد جواب بله است و می‌توانید و خودتان هم خوب می‌دانید فقط تصمیم‌گرفتن برایتان سخت است. به گذشته خود نگاه کنید. زمانی‌که واقعاً چیزی را می‌خواستید ولی می‌ترسیدید که از پس آن بر نیایید؟!

  • چند بار پریدید و موفق شدید؟!
  • چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید بپرید؟!

بسیار از مواقع، ما وقتی تصمیم می‌گیریم که دیگر، زمان در حال تمام‌شدن است و ما مجبور به تصمیم‌گیری …

  • الان به چه چیزی نیاز دارید که در همین لحظه بپرید؟!

زمانی‌که ما تصمیم به بچه‌دارشدن گرفتیم به خاطر دارم که خیلی می‌ترسیدم. زمانی‌که متوجه شدیم فرزند در راه داریم تا یک ماه در شک بودم با وجود اینکه تصمیم داشتیم که فرزند داشته باشیم و فکر می‌کردیم آماده هستیم.

صدایی درونم می‌گفت شغل من آن‌گونه که فکر می‌کردم دیگر به پایان رسیده است!

چگونه می‌توانم در کنار فرزندم باشم و هم‌زمان حرفه‌ای که تازه به باروری رسیده بود را رشد دهم.

من ساکن انگلیس هستم و حتی نمی‌توانستم بر روی حمایت خانواده به صورت کامل تکیه کنم …

حاضر نبودم فرزندم را تا قبل از سه سالی به مهد بفرستم به کسی نمی‌توانستم اعتماد کنم …

همسرم ساعت‌های طولانی خارج از منزل کار می‌کرد و امکان کمک‌گرفتن از او نیز نبود …

“این سفر در حال پایان است” ….

بار دیگر معجزه کوچینگ به فریادم رسید …

با کمک کوچم لحظات زیادی را با خودم خلوت کردم  … بهم کمک کرد که فکر کنم و به سوال‌های سختی که ازشون فرار می‌کردم پاسخ دادم. با خودم رو‌به‌رو شدم. باورهایم رو دیدم. ارزش‌هام رو … سفری که تا اینجا اومده بودم …

تا در نهایت دوباره قدرت درون خودم رو پیدا کردم …

صدایی که بهم می‌گفت تو اگر واقعاً بخواهی می‌توانی و راهش رو پیدا می‌کنی و در کنارش بهم می‌گفت واقعیت‌ها رو نگاه کن و تصمیم بگیر ….

این به معنای این بود که “بدترین حالت‌ها رو دیدم” و براشون شروع به برنامه‌‌ریزی کردم …

از افرادی که می‌تونستم کمک گرفتم …

اگر مهد نه، پس چی؟! ” شروع کردم به گشتن به دنبال شخصی که می‌تونستم بهش اعتماد کنم که تو منزل کمکم کنه و گاهی در کنار پسرم باشه”

ساعت‌های خواب پسرم رو نگاه می‌کردم و بنا به اون کارهام رو تقسیم می‌کردم …

چطورش مهم نبود. پیداش می‌کردم. مهم این بود که مطمئن بودم “می‌خوام” راه‌حل پیدا کنم.

یادمه روزی که پسرم به دنیا اومد پرستار بهم گفت “یادت باشه تو که تونستی این روز رو بگذرونی از پس هر کاری بر میایی” …

روزی که خواهرم رو از دست دادم با خودم گفتم اگر بعد از این تونستی زندگی کنی و از زندگیت لذت ببری، از هر چیز دیگه‌ای هم می‌تونی عبور کنی ….

شما به خودتون چی می‌گید ؟! شما چه لحظاتی رو در زندگی گذروندید که وقتی بهش نگاه می‌کنید می‌گید اگر این رو گذروندم از پس هر چیز دیگه‌ای بر میام؟!!!

مراجعان توانمند زیادی رو می‌شناسم که به جلسات آماده‌اند و در موقعیت مکالمات درونی زیادی با خود قرار دارند …

  • آیا اگر من کار کنم مادر بدی هستم؟
  • شاید باید کار خود را رها کنم و فقط به فرزندم توجه کنم …

یک لحظه درست و غلط و باید و نباید را کنار بگذارید. می‌خواهم در این لحظه، آینده خود را تجسم کنید وقتی آینده خود و خانواده خود را می‌بینید، چه می‌بینید؟!

  • آیا شغل خود را دارید و از آن لذت می‌برید و نقش مادری خود و لذت کنار فرزندان خود بودن را نیز دارید و زمانتان بین این دو نقش تقسیم شده است؟
  • و یا مادر خانه‌داری هستید که زمان بیشتری در کنار فرزندان خود می‌گذرانید؟!
  • و یا …. “شما بگویید”

همه این اتفاق‌ها فوق‌العاده هستند. شما اگر باید تصمیم می‌گرفتید به کدام سمت گرایش داشتید؟!

می‌دانم ممکن است که در این لحظه کمی حتی دلشوره داشته باشید که اما مگه می‌شه. آیا این درسته یا هزاران فکر دیگر که از ذهنتان می‌گذرد و این انتظار را نداریم که در همین لحظه تصمیم بگیرید و شاید آنقدر آماده هستید که در همین لحظه تصمیم خود را گرفته‌اید …

یکی از دلایلی که ما با کوچ خود در یک مدت زمان کار می‌کنیم، این است که بتوانیم از جوانب متفاوت با چالش‌ها روبه‌رو شویم و به افکار درونی خود در محیطی بدون قضاوت نگاه کنیم و این قضاوت همیشه از سمت دیگران نیست خیلی مواقع ما بزرگترین قاضی خود هستیم.

همیشه کسی هست که شما را دست کم بگیرد، آن شخص لااقل خودتان نباشید.

تالیف: نازنین ملک‌بیکلو، کوچ PCC.

3.4/5 - (7 امتیاز)

شناسنامه مقاله

ناشر

آکادمی‌کوچینگ‌ FCA انگلستان

دسته بندی

تاریخ انتشار

1401٫05٫03

اشتراک گذاری :

عضویت در جمعه نامه

Please wait...

عضویت شما در جمعه نامه ثبت شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنل مورد نظر را انتخاب کنید